جمعه، فروردین ۱۴، ۱۳۸۸
دلیل عشق
روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید: چرا مرا دوست داری؟ چرا عاشقم هستی؟
پسر گفت: نمیتوانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم.
دختر گفت: وقتی نمیتوانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه میتوانی بگویی عاشقم هستی؟!!!!
پسر گفت: واقعا دلیلش را نمیدانم اما میتوانم ثابت کنم که دوستت دارم.
دختر گفت: اثبات؟!!!! نه من فقط دلیل عشقت را میخواهم. شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح میدهد، اما تو نمیتوانی این کار را بکنی!!!!
پسر گفت: خوب... من تو رو دوست دارم چون زیبا هستی.
چون صدای تو گیراست.
چون جذاب و دوست داشتنی هستی.
چون باملاحظه و بافکر هستی.
چون به من توجه و محبت میکنی.
تو را به خاطر لبخندت دوست دارم.
به خاطر تمامی حرکاتت دوست دارم.
دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد.
چند روز بعد دختر تصادف کرد و به کما رفت.
پسر نامهای را کنار تخت او گذاشت. نامه بدین شرح بود:
عزیزدلم!!!تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم... اکنون دیگر حرف نمیزنی، پس نمیتوانم دوستت داشته باشم.
دوستت دارم چون به من توجه و محبت میکنی... چون اکنون قادر به محبتکردن به من نیستی نمیتوانم دوستت داشته باشم.
تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم... آیا اکنون میتوانی بخندی؟ میتوانی هیچ حرکتی بکنی؟... پس دوستت ندارم.
اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد، در زمانهایی مثل الان هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم.
آیا عشق واقعا به دلیل نیاز دارد؟
نه...
و من هنوز دوستت دارم. عاشقت هستم.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر