جمعه، دی ۰۶، ۱۳۸۷

چهارشنبه، دی ۰۴، ۱۳۸۷

گریه حضرت آدم برامام حسین (ع )

گريه حضرت آدم بر امام حسين عليه السلام صاحب كتاب دراليمين در تفسير اين آيه مباركه از قرآن كريم "فتلقي آدم من ربه كلمات فتاب عليه انه هو التواب الرحيم" مي فرمايد: خلاصه معني چنان است كه آدم (ع) در ساق عرش كلمه چند نگريست، جبرئيل او را بياموخت كه بدان كلمات كه اسماء پيغمبر و آل پيغمبر بود پناهنده شود و بدين گونه سخن كند:قال: "يا حميد بحق محمد، يا عالي بحق علي، يا فاطر بحق فاطمه، يا محسن بحق الحسن و الحسين و منك الاحسان." خدا را بدين كلمات سوگند داد، چون به نام حسين(ع) رسيد آتش از قلبش برانگيخت و آب از چشمش بريخت. گفت: اي جبرئيل، چه شد كه در ذكر پنجم قلب من بشكافت و اشک من جاري شد؟ جبرئيل گفت: اين فرزند تو به مصيبتي بزرگ مبتلا شود كه همه مصيبت‌ها در نزد او كوچك باشد. گفت اي برادر آن چه مصيبتي است؟ قال: يقتل عطشاناً غريباً وحيداً فريداً، ليس له ناصر ولا معين و لو تراه يا آدم و هو يقول وا عطشاه وا قله ناصراه حتي يحول العطش بينه و بين السماء كالدخان فلم يجبه احد الا بالسيوف و شرب الحتوف، فيذبح ذبح الشاه من قفاه و ينهب رحله اعدائه و تشهر رؤسهم، هو و انصاره في البلدان و معهم النسوان، كذالك سبق في علم الواحد المنان.گفت: كشته مي شود در حالتي كه تشنه باشد و بي كس باشد و تنها و فريد باشد و او را ناصري و معيني نباشد. اي آدم، اگر او را ببيني در حالتي كه مي گويد: "وا عطشاه وا قله ناصراه" تا گاهي كه از تشنگي چشمش چنان تاريك مي شود كه آسمان را نتواند ديد و هيچ كس او را جواب نگويد الا با زبان شمشير و شراب مرگ . پس، او را مي‌كشند چنانكه گوسفند را از قفا سر ميبرند، و احمال و اثقال او را دشمنان او به نهب و غارت مي برند و سر او و اصحاب او را بر سنان‌ - نيزه‌ها - مي كنند و در شهرها مي گردانند و اهل‌بيت او را اسير مي گيرند. و اين صورتي است كه از پيش به علم خداوند واحد برگذشته است.چون اين سخن به پايان رفت آدم و جبرئيل چون زن بچه مرده گريستند

دوشنبه، دی ۰۲، ۱۳۸۷

چقدر براي خدا وقت داريم؟
چقدر خنده داره که یک ساعت عبادت به درگاه الهی دیر و طاقت فرسا میگذره ولی 60 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می گذره!
چقدر خنده داره که 100 هزار تومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می ریم کم به چشم میاد! چقدر خنده داره که یه ساعت عبادت در مسجد یا کلیسا طولانی به نظر میاد اما یه ساعت فیلم دیدن به سرعت میگذره! چقدر خنده داره که وقتی می خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می کنیم چیزی به فکرمون نمی یاد تا بگیم اما وقتی که می خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم! چقدر خنده داره که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمان به وقت اضافه می کشه لذت می بریم و از هیجان تو پوست خودمون نمی گنجیم اما وقتی که مراسم دعا و خطابه و نیایش طولانی تر از حدش می شه شکایت می کنیم و آزرده خاطر می شیم! چقدر خنده داره که خوندن یه صفحه و یا بخش از قرآن یا کتاب مقدس سخته اما خوندن 100 صفحه از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه! چقدر خنده داره که سعی میکنیم ردیف جلو صندلی های یک کنسرت یا مسابقه رو رزو کنیم اما به آخرین ردیف یک مکان مذهبی مثل کلیسا یا مسجد تمایل داریم! چقدر خنده داره که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدا نمی کنیم اما برای بقیه برنامه ها رو سعی می کنیم تو آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم! چقدر خنده داره که شایعات روز نامه ها رو به راحتی باور می کنیم اما سخنان کتب مقس و قرآن رو به سختی باور می کنیم! چقدر خنده داره که همه مردم می خوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاری در راه خدا انجام بدن به بهشت برن! چقدر خنده داره که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال می کنید به سرعت آتشی که در جنگلی انداخته شود همه جا را فرا می گیرد اما وقتی که سخن و پیام الهی رو می شنوید دو برابر در مورد گفتن و یا نگفتن اون فکر می کنید! خنده داره . اینطور نیست؟!دارید می خندید؟دارید فکر می کنید؟این حرفارو به گوش بقیه هم برسونید و از خداوند سپاس گذار باشید که او خدای اعلی و دوست داشتنی است. آیا این خنده دار نیست که وقتی که می خواید این حرفارو به بقیه بزنید خیلی ها رو از لیست خودتون پاک می کنید بخاطر اینکه مطمئنید که اونها به هیچ چی اعتقاد ندارند؟!!! خنده داره؟ ...... تاسف آوره

یکشنبه، دی ۰۱، ۱۳۸۷

چرا حلقه ازدواج در انگشت چهارم قرار میگیرد؟
این مطلب بر گرفته از اساطیر چینی است مراحل زیر را به ترتیب انجام دهید . تا معجزه ای شگفت انگیز را متوجه شوید
1- ابتدا کف دو دستتان را روبروی هم قرار دهید و دو انگشت میانی دست های چپ و راستتان را پشت به پشت هم بچسبانید.
2- چهار انگشت باقی مانده را از نوک آنها به هم متصل کنید.
3- به این ترتیب تمامی پنج انگشت به قرینه شان در دست دیگر متصل هستند.

4- سعی کنید انگشتان شست را از هم جدا کنید. انگشت شست نمایانگر والدین است. انگشت های شست می توانند از هم جدا شوند زیرا تمام انسان ها روزی می میرند . به این صورت والدین ما روزی ما را ترک خواهند کرد.
5-لطفا مجددا انگشت های شست را به هم متصل کنید . سپس سعی کنید انگشت های دوم را از هم جدا نمائید. انگشت دوم (انگشت اشاره ) نمایانگر خواهران و برادران هستند. آنها هم برای خودشان همسر و فرزندانی دارند. این هم دلیلی است که انها ما را ترک کنند.
6- اکنون انگشت های اشاره را روی هم بگذارید و انگشت های کوچک را از هم جدا کنید. انگشت کوچک نماد فرزندان شما است. دیر یا زود آنها ما را ترک می کنند تا به دنبال زندگی خودشان بروند.
7- انگشت های کوچک را هم به روی هم بگذارید. سعی کنید انگشت های چهارم (همان ها که در آن حلقه ازدواج را قرار می دهیم) را از هم باز کنید. احتمالا متعجب خواهید شد که می بینید به هیچ عنوان نمی توانید آنها را از هم باز کنید. به این دلیل که آنها نماد زن و شوهری هستند که برای تمام عمر به هم متصل باقی می مانند.
عشق های واقعی همیشه و همه جا به هم متصل باقی می مانند.
نظر شما چی هست ؟
قربون سرکچلت

شنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۷


غسل صابئین
 شهاب میرزائى
صابئين که خود را از بازماندگان و پيروان يحيى تعميد دهنده مى دانند در حدود ۲۰۰۰ سال پيش از سرزمين هاى اصلى خود در بين النهرين کوچ کردند و بخشى از آنها به ايران آمدند.
بيشترين جمعيت صابئين ايران که به روايتى بيست تا سى هزار نفر جمعيت دارند در منطقه خوزستان زندگى مى کنند. به خاطر قداست آب در آئين صابئى و ارتباط مناسک دينى آنها با آب جارى کرانه هاى کرخه و کارون از منزلگاه هاى اصلى آنها در ايران است.
"سيد محمدعلى شوشترى" در كتاب تاريخ جغرافيايى خوزستان درباره "صابئين" و عقايد و افكار آنان مى نويسد: "مردمانى هستند ازسكنه قديم مملكت 'كلده' كه به نام 'نبط' در كتب ذكر شده اند و به طورى كه از تواريخ و كتب جغرافيايى به دست مى آيد، مسكن ايشان در قرون اوليه اسلامى در جنوب عراق بوده است."
محققان اروپايى اين طايفه را مندائيان يا ماندائيان مى خوانند." ادوارد براون" در كتاب تاريخ ادبيات ايران مى نويسد: "گذشته از مانويان، ماندائيان يا صابئين بقاياى مظاهر قديم بابل بوده اند. ماندائيان را اعراب "مغتسله" مى نامند و وجه تسميه آن اين است كه اين جماعت بيشتر اوقات به آداب و رسوم شستشو درآب مشغولند."
گفته می شود که صابئین در ترجمه آثار متفکران یونانی به زبان سریانی و عربی و نقل علوم یونانی به جهان اسلام نقش مهمی ایفاکرده اند.
زبان دينى صابئين مندائى است و متون مقدس متعددى دارند که مهم ترين آنها به نام 'کنز اربا'، به معنى گنج بزرگ، به آدم ابوالبشر منسوب است.
صابئين مندائى به پيامبران بسيارى اعتقاد دارند که از آدم شروع و به يحياى تعميد دهنده تمام مى شود. آنها در فاصله ميان اين دو پيامبر به رسولان ديگرى چون نوح و ابراهيم نيز اعتقاد دارند.
"ابوريحان بيرونى"، محل سكونت اوليه آنها را فلسطين دانسته و عقيده دارد در زمان حمله "مستنصر" اين قوم به اسيرى به عراق آمده اند. و بعد از آن است ک عده اى از آنها به ايران کوچ کرده اند.
صابئين يكتا پرست هستند. خداى واحد را از عالم ماده و طبيعت جدا مى دانند. او را علت وجود و هستى آنچه در جهان است مى دانند.
صابئين به ارواح خبيثه نيز معتقدند و اين ارواح را "مولوخون " مى نامند و مى گويند اين ارواح انسان را به تباهى و بزهكارى مى كشانند.
صابئين در جايى زندگى مى كنند كه آب روان باشد و بزرگان آن ها ريش خود را اصلاح نمى كنند و شغلشان در اهوازعموماً زرگرى است. در سابق ركاب و دهنه اسب خوب مى ساختند و محله ايشان در شهرهاى مختلف خوزستان كنارشط بوده است.
هم اكنون بيش از دويست تا سى صد هزار نفر از صابئين در سراسر جهان زندگى مى كنند. بيشترين تعداد آن ها درعراق و دراطراف رودهاى دجله و فرات و در نزديكى شهرهاى بغداد و بصره زندگى مى كنند. در قانون اساسى عراق به آن ها اشاره شده و درمجلس اين كشور نماينده دارند.
بر اثراتفاقات چند دهه اخير در دو كشور عراق و ايران، بسيارى ازصابئين از اين دو كشور كوچ كرده و به كشورهايى هم چون آمريكا، كانادا و استراليا مهاجرت كرده اند. دراهواز صابئين هريكشنبه صبح با آغاز طلوع آفتاب تا حوالى ظهر، مراسم تعميد خود را كنار رود كارون انجام مى دهند.*
* در تهيه متن بالا از کتاب 'تعميديان غريب' نوشته مهرداد عربستانى استفاده شده است.
شکوه طبیعت قابل توجه بعضی ازانسان نماها

دوشنبه، آذر ۲۵، ۱۳۸۷

می‌گويند زن‌ها در موفقيت و پيشرفت شوهرانشان نقش بسزايی دارند.
ساعد مراغه‌ای از نخست وزيران دوران پهلوی نقل کرده بود:
زمانی که نايب کنسول شدم با خوشحالی پيش زنم آمدم و اين خبر داغ را به اطلاع سرکار خانم رساندم...
اما وی با بی‌اعتنايی تمام سری جنباند و گفت «خاک بر سرت کنند؛ فلانی کنسول است؛ تو نايب کنسولی؟!»
گذشت و چندی بعد کنسول شديم و رفتيم پيش خانم؛ آن هم با قيافه‌ايی حق به جانب...
باز خانم ما را تحويل نگرفت و گفت «خاک بر سرت کنند؛ فلانی معاون وزارت امور خارجه است و تو کنسولی؟!»
شديم معاون وزارت امور خارجه؛ که خانم باز گفت «خاک بر سرت؛ فلانی وزير امور خارجه است و تو...؟!»
شديم وزير امور خارجه گفت «فلانی نخست وزير است... خاک بر سرت کنند!!!»
القصه آنکه شديم نخست وزير و اين بار با گام‌های مطمئن به خانه رفتم و منتظر بودم که خانم حسابی يکه بخورد و به عذر خواهی بيفتد.
تا اين خبر را دادم به من نگاهی کرد؛ سری جنباند و آهی کشيد و گفت: «خاک بر سر ملتی که تو نخست وزيرش باشی!!!»