خبرگزاري فارس: با وجود آن كه براي بيدل دهلوي، در دهلينو آرامگاهي بنا شده است، اما برخي ميگويند اين شاعر پارسيگوي هندي در روستاي خواجه رواش كابل آرميده است.
به گزارش خبرنگار فارس، بيدل كه بزرگترين شاعر سبك هندي به شمار ميآيد، روز پنجشنبه چهارم صفر سال 1133 ه.ق. در دهلي زندگي را بدرود گفت و در صحن خانهاش، در جايي كه خودش تعيين كرده بود، دفن شد. گرچه درباره محل دفن بيدل دهلوي، نظرهايي مطرح است، اما با اين حال اكنون آرامگاه اين شاعر در محوطهاي كه «باغ بيدل» نام دارد، در پايتخت كشور هند قرار گرفته است. اين بنا در سال 1374 توسط دوستداران افغاني بيدل ساخته شده است. بيدل كه در كشورهاي افغانستان، قسمتي از تركستان چين، تاجكستان و ازبكستان بسيار محبوب است، علاوه بر بزرگترين شاعر سبك هندي، بزرگترين شاعر پارسيگوي در خارج از مرزهاي جغرافيايي ايران نيز محسوب ميشود. از بيدل كه در شعر و نثر سبك ويژهاي دارد، غير از ديوان غزليات آثار ارزشمند ديگري در دست است كه مهمترين آنها عبارتند از: مثنوي عرفان، مثنوي محيط اعظم، مثنوي طور، معرفت، مثنوي طلسم حيرت، رباعيات، چهار عنصر (زندگينامه خود نوشت شاعر)، رقعات و نكات.
به گزارش خبرنگار فارس، بيدل كه بزرگترين شاعر سبك هندي به شمار ميآيد، روز پنجشنبه چهارم صفر سال 1133 ه.ق. در دهلي زندگي را بدرود گفت و در صحن خانهاش، در جايي كه خودش تعيين كرده بود، دفن شد. گرچه درباره محل دفن بيدل دهلوي، نظرهايي مطرح است، اما با اين حال اكنون آرامگاه اين شاعر در محوطهاي كه «باغ بيدل» نام دارد، در پايتخت كشور هند قرار گرفته است. اين بنا در سال 1374 توسط دوستداران افغاني بيدل ساخته شده است. بيدل كه در كشورهاي افغانستان، قسمتي از تركستان چين، تاجكستان و ازبكستان بسيار محبوب است، علاوه بر بزرگترين شاعر سبك هندي، بزرگترين شاعر پارسيگوي در خارج از مرزهاي جغرافيايي ايران نيز محسوب ميشود. از بيدل كه در شعر و نثر سبك ويژهاي دارد، غير از ديوان غزليات آثار ارزشمند ديگري در دست است كه مهمترين آنها عبارتند از: مثنوي عرفان، مثنوي محيط اعظم، مثنوي طور، معرفت، مثنوي طلسم حيرت، رباعيات، چهار عنصر (زندگينامه خود نوشت شاعر)، رقعات و نكات.
نمونهاي از شعر بيدل دهلوي در پي ميآيد:
چيزي از خود هر قدم زير قدم گم ميكنم
رفتهرفته هر چه دارم چون قلم گم ميكنم
بينصيب معنيام كز لفظ ميجويم مُراد
دل اگر پيدا شود، دير و حرم گم ميكنم
تا غبار وادي مجنون به يادم ميرسد
آسمان بر سر، زمين زير قدم گم ميكنم
دل، نميماند به دستم، طاقت ديدار كو؟
تا تو ميآيي به پيش، آيينه هم گم ميكنم
قاصد مُلك فراموشي كسي چون من مباد
نامهاي دارم كه هر جا ميبرم گم ميكنم
بر رفيقان «بيدل» از مقصد چه سان آرم خبر؟
من كه خود را نيز تا آنجا رسم گم ميكنم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر