یکشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۸۷

س مثل سه راهی ، سه راهی شهادت
اسم دیگش خط خون ، منطقه سعادت
خاک، خاک یه خرمن به رنگ زیبای خون
خاک سه راهی ما، عاقل کرده مجنون
عطر عطر بهشته ، از بین خاکا میاد
چون دوباره یه مادر چیزی رو از خاک میخواد
چشماش دوباره سرخه،از بس که گریه کرده
خون توی چشماش جای اشک و احاطه کرده
به خاک میگه : مرتضی دیگه طاقت ندارم
تا کی باید صبر کنم جنازت رو بیارن
بهش میگه مرتضی جمعه ها بیقرارم
از صبح تا شب به قرآن آروم قرار ندارم
خاک سه راهی ما جای گریه و ناله است
تربت خاک اینجا کلید و راه چاره است
نماز تو این سرزمین حکم بهشت و داره
تو سرزمین مجنون عاقل جایی نداره
وصف کامل اینجا فقط 3 حرف عشقه
بهتر بگم که اینجا ماورای بهشته
بریم به اون شبی که پرستوها پریدند
تو دفتر زندگی 2 تا گنبد کشیدند
همون 2 تا گنبدی که بعضیا ندیدند
واسه همین طرحشو از روی عکس کشیدند
رو گنبدا دو پرچم راهی دفتر شدند
بچه های تو سنگر نقاش ماهر شدند
یه دفعه خمپاره ای مرز سکوت شکست
رو سنگر نقاشا ترکش و دوده نشست
خون قلب نقاشی که بود تو سنگر سردار
شدش رنگ پرچم ابولفضل علمدار
قصه خاک و سنگر ببین کجا رسیدش
از سه راه شهادت به کربلا رسیدش
از کربلای پنج تا کرببلا راهی نیست
فرقی بین تربت کربلا با این جا نیست
لشگریان زینب اگه کربلا بودند
یا توی شهر کوفه کنار مولا بودند
نمیزاشتند که خون خدا تشنه بمیره
رقیه از تنهایی زانو بغل بگیره
سه راهی شهادت همون راه کربلاست
شهر مجنون و لیلی شهر همه عاشقاست
قصه ما تموم شد با اینکه حرف هنوز هست
کوله با دنیا رو یواش یواش باید بست
باید یه نقاشی کرد با کلی شیوه و راز
باید یه طرحی کشید تو مایه های پرواز

هیچ نظری موجود نیست: